۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

روزی روزگاری زمستانی بود و برفی می بارید

زمستان فرارسیده زمستانی که برای رسیدنش لحظه شماری می کردم .
کفش و کلاه و دستکشهای زمستانیم را از پستوی خانه بیرون آورده بودم تا در عروسی کوهها یی شرکت کنم که با پوشیدن لباس سفیدشان که از برف تازه است شکوه و زیبائی مسحور کننده ای می یابند.
اما انگار امسال کوهها نمی خواهند عروسی بگیرند انگار غم و غصه ستمها و بی مهری های ما بر  این طبیعت صبور آنها را چنان دل آزرده کرده که دل و دماغی برای نمانده که جشن وعروسی تدارک ببینند.
امسال زمستان عروسی نداریم. برف و سپیدی نداریم. در عوض دود و خفگی و وارونگی داریم چرا که خودمان چنین خواسته ایم خودمان شایستگی طبیعتی پاک و هوایی سالم را نداشته ایم .

ما انسانهای بی رحم و خودخواه که کوته نظرانه همه چیز را فدای خواسته های سطحی مان کرده ایم باید هم اینچنین ذلیلانه آرام آرام در دود آتشی که خود بر افروخته ایم به مرگی تدریجی دچار شویم.
اما شاید هنوز راه بازگشتی باشد شاید دوباره طبیعت مهربان و دل رحم دلش به حال ما بسوزد و برف و باد و بارانی و هوایی پاک نصیبمان کند ولی ما نیز باید راه کجی را که تا حال پیموده ایم تغییر داده و به طبیعتمان برگردیم.
 
عکسها: مهدی فرهادی

۳ نظر:

  1. درود ...

    زندگي بافتن يک قاليست
    نه همان نقش و نگاري که خودت مي خواهي
    نقشه را اوست که تعيين کرده
    تو در اين بين فقط مي بافي
    نقشه را خوب ببين
    نکند آخر کار
    ... ... قالي زندگيت را نخرند ... ...

    از اينکه يکي از بينندگان وبلاگ زيبا و جالب شما هستم بسيار خوشحالم و اميدوارم هميشه موفق و پيروز باشيد.

    شاد شاد شاد باشيد

    اگه مايل به تبادل لينک هستيد وبلاگ «کنگاور شهر تمدن و تدين» را با همين نام لينک کنيد و اطلاع بديد تا با کمال ميل وبلاگ زيباي شما را لينک کنم

    بدرود ...

    پاسخحذف
  2. استاد گرامی، جناب آقای فرهادی عزیز

    با سلام و عرض ادب و احترام، از مشاهده تصاویر جذاب و گزارش خوبتون لذت بردم. آدم حس می کرد که توی این برنامه هیجان انگیز همراه شما است.

    با سپاس فراوان از این که گزارش ارزشمندتون رو به اشتراک گذاشته اید.

    www.kolakchal.ir

    به امید دیدار - کاوه اشکشی

    پاسخحذف
  3. سلام کاوه عزیز
    البته فکر کنم منظورت گزارش گل زرد بود

    پاسخحذف