۱۳۸۹ تیر ۲۷, یکشنبه

به آرامی آغاز به مردن می کنی اگر ...

 به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
 اگر سفر نكنی،
 اگر كتابی نخوانی،
 اگر به اصوات زندگی و موسیقی طبیعت  گوش فرا ندهی
 اگر برای خودت ارزشی قائل نباشی

==================
 به آرامي آغاز به مردن مي‌كنی
 اگر برده ‏ی عادات و عقایدت  شوی،
 اگر هميشه از يك راه تكراری بروی
اگر روزمرّگی را تغيير ندهی

 ورنگ‏های متفاوت به تن نكنی،

==================
 تو به آرامی آغاز به مردن مي‏كنی
 اگر از شور و حرارت و هیجان
 از احساسات سركش،
 و از چيزهايی كه چشمانت را به درخشش وامی‌دارند،
 و ضربان قلبت را تندتر مي‌كنند،

دوری کنی

==================
 تو به آرامی آغاز به مردن مي‌كنی
 اگر هنگامی كه با شغلت و یا کاری که انجام میدهی
 شاد نيستی، آن را عوض نكنی،
 اگر برای مطمئن در نامطمئن خطر نكنی،
 اگردنبال  روياهایت نروی،
 اگر به خودت اجازه ندهی
 كه حداقل يك بار در تمام زندگي‏ت ورای مصلحت‌انديشی رفتار کنی  . . .
==================
 امروز زندگی را آغاز كن!

 امروز مخاطره كن!  

 امروز كاری كن! 

 نگذار كه به آرامی بميری!

==================

پابلو نرودا

۱ نظر:

  1. پدر: دوست دارم با دختری به انتخاب من ازدواج کنی
    پسر: نه من دوست دارم همسرم را خودم انتخاب کنم
    پدر: اما دختر مورد نظر من ، دختر بیل گیتس است
    پسر: آهان اگر اینطور است ، قبول است

    پدر به نزد بیل گیتس می رود و می گوید:
    پدر: برای دخترت شوهری سراغ دارم
    بیل گیتس: اما برای دختر من هنوز خیلی زود است که ازدواج کند
    پدر: اما این مرد جوان قائم مقام مدیرعامل بانک جهانی است
    بیل گیتس: اوه، که اینطور! در این صورت قبول است

    بالاخره پدر به دیدار مدیرعامل بانک جهانی می رود
    پدر: مرد جوانی برای سمت قائم مقام مدیرعامل سراغ دارم
    مدیرعامل: اما من به اندازه کافی معاون دارم!
    پدر: اما این مرد جوان داماد بیل گیتس است!
    مدیرعامل: اوه، اگر اینطور است، باشد
    و معامله به این ترتیب انجام می شود

    نتیجه اخلاقی: حتی اگر چیزی نداشته باشید باز هم می توانید
    چیزهایی بدست آورید. اما باید روش مثبتی برگزینید.

    پاسخحذف